سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...


ساعت 4:26 عصر شنبه 85/8/20

بچه ها سلام...

بازم می خوام براتون یه داستان کوچولو تعریف کنم... اینبار این داستان رو از وبلاگ یه آدم خیلی بزرگ و با معرفت به اسم مژگان گیر آوردم و بعد از کسب اجازه از اون براتون اینجا گذاشتمش... دوست دارم حسی رو که به این داستان پیدا کردید برام بنویسید...

 

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد : عــــاطفه ...
دخترک خودش رو جمع کرد ، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزش داری گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد ،تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد :
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت و سیاه و پاره نکن ؟؟ هـــا؟؟؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم !
 

دخترک چونهء لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت: 

خانوم.... مادرم مریضه... اما بابام گفته اخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد .... اونوقت می شه برای عارفه شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه.... اونوقت... اونوقت قول داده  اگه پول موند برای من یه دفتر بخره که من دفترهای علی رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
 

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین عاطفه ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:26 عصر شنبه 85/8/20


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:26 عصر شنبه 85/8/20

دختر بر آستانهً در عاشقانه خواند
-
کای آرزوی من
من فارغم ز خویش و تو آسوده از منی
با دوست ، دشمنی

بس شامها ستاره شمردم به نور ماه
تا اختر رمیدهً بختم وفا کند
شور نگاه دوست در آن چشم دلفریب
چون باده سر گرانی عشقم دوا کند

هر شب که ماه می نگرد از دریچه ها
جان میدهد خیال ترا در برابرم
من شاد از این امید که چون بگذری ز راه
شاید چو نور ماه ، فراز آیی از درم

هر ناله ای که می شکند در گلوی باد
آهنگ ناله های دلم در فراق تست
چون تابد از شکاف درم نور ماهتاب
گویم نگاه کیست که در اشتیاق تست

ای آرزوی من ،
ای مرد ناشناس !
آگاه نیستم که کجایی و کیستی
اما مرا به دیدن تو مژده میدهند
وان مژده گویدم که تویی یا تو نیستی

از من جدا مشو
چون زندگی به دست فراموشیم مده
یا از کنار من بخموشی گذر مکن
یا در نهان ، امید هم آغوشیم مده

دختر خموش ماند
مردی که میگذشت بسویش نگاه کرد
دختر بخنده گفت :
ای مرد ناشناس توانی خبر دهی
زان آشنا که هیچ نیامد به دیدنم ؟
آن مرد خنده کرد و شتابان جواب داد :
-
آن آشـنـا مـنـم !


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:26 عصر شنبه 85/8/20

سلام سلام !

اول از همه ، از همه ی شما دوستای خوب و گلم که بهمون واقعا لطف دارین و ما رو هیچ وقت تنها نمی ذارین یه تشکر ویژه دارم. از تو علی جان! که بالاخره بعد از این غیبت چند روزه و البته طولانی بازم برگشتی و نشون دادی هنوز ما رو دوست داری. علی آقا! سارا خانم! نسیم خانم! و البته دیباخانم! و و و .... همه ی شما گل های قشنگ میهن بلاگی و غیر میهن بلاگی واقعا ممنونم. دلیل غیبت های طولانی و ننوشتنمون قبلا نوشتم و لازم نمی دونم دوباره بگم. البته بگم! به نظرات تا اونجایی که بتونم جواب می دم اما در مورد آپ کردن نه. چون واقعا سرم شلوغه...

حالا نوبتی هم که شده نوبت چندتا جمله ی قشنگه : راستی! نظر یادتون نره!!!!!!!!!!!!!!!!!

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>><<<<<<<<<<<<<<<<<<<<<

 

خدایا اگر تو درد عاشقی را می کشیدی تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی اگر چون من به مرگ ارزو ها می رسیدی پشیمان میشدی از اینکه عشق را افریدی

---------------------------------------------------

 

زندگی مثل یه قاصدک هست که اگه نگیریش خیلی ساده و راحت از تو میگذره ، و به فکر تو نیست که حسرت رفتنشو میخوری

---------------------------------------------------

 

عشق را با هیچ تصویری نمیتوان نشان داد ...ولی همه تصویری از عشق در ذهن خود دارند

---------------------------------------------------

 

زیبایی عشق به سکوت است نه به فریاد زیبایی عشق به تحمل است نه خرد شدن و فروریختن عشق خیالی است که اگر به واقعیت بپیوندد تمام شیرینی اش را از دست می دهد


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3      
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
31
:: بازدید دیروز ::
14
:: کل بازدیدها ::
63294

:: درباره من ::

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...

مهتاب
عاشق دلشکسته تنها به دنبال آزادی مسافر جاده تنهایی میگن شیطونم ولی فکر نمیکنم

:: لینک به وبلاگ ::

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...

:: آرشیو ::

آموزش
تست
بخند کلیک کن ضرر نمیکنی
چرا زنان گریه میکنن ؟
خودکشی
بیا تو
یه سایت جیگر
عجز
وقتی که....
پاییز
زنانه ای از عشق
پیامبر
یه راهنمایی
دوستت دارم...
یه عشق
فریاد دلم...
تو را من دوست می دارم...
پاییز 1385

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::