سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...


ساعت 7:51 صبح جمعه 85/9/24

من فقط یکی یکدونه را میخوام بدون اون میمیرم آخه شما که نمیدونید چه جیگری یه فرشته است

من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام

 عطر زرد گل یاس رو نمی خوام
 نمره ی بیست کلاسو نمی خوام
 من فقط واسه چش تو جون می دم
 عاشقای بی حواسو نمی خوام
 من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
 نفسم تویی هوارو نمی خوام
 عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام
 دوره گرد گل فروشو نمی خوام
 اونی که چشاش به رنگ عسله
مجنون خونه به دوشو نمی خوام
 من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
 نفسم تویی هوارو نمی خوام
 من کسی با قد رعنا نمی خوام
 چشای درشت و گیرا نمی خوام
دوس دارم قایق سواری رو ، ولی
 جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوارو نمی خوام
 موهای خیلی پریشون نمی خوام
 آدم زیادی مجنون نمی خوام
 می دونی چشم منو گرفتی و
 جز تو هیچی از خدامون نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوا رو نمی خوام
 چشم شرقی سیاهو نمی خوام
 صورتای مثل ماهو نمی خوام
 آخه وقتی تو تو فکر من باشی
 حق دارم بگم گناهو نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوا رو نمی خوام
 حرفای نقره ای رنگ رو نمی خوام
 او دو تا چشم قشنگو نمی خوام
 حتی اون که بلده شکار کنه
 صاحب تیر و تفنگو نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
 شعرای ساده و تازه نمی خوام
 اونکه می گه اهل سازه نمی خوام
 من دلم می خواد تو رو داشته باشم
 واسه ی اینم اجازه نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوا رو نمی خوام
 سفر دور جهانو نمی خوام
 رنگای رنگین کمانو نمی خوام
 لحظه و ساعت عمر من تویی
 تو که نیستی من زمانو نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوا رو نمی خوام
فالای جور واجور رو نمی خوام
 نامه های راه دور و نمی خوام
 واسه چی برم ستاره بچینم
 ماه من تویی که نور و نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوا رو نمی خوام
 آذر و خرداد و تیر نمی خوام
آدمای سر به زیر نمی خوام
 من خودم تو چشم تو زندونیم
 حق دارم بگم ، اسیرو نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوا رو نمی خوام
 حرف خیلی عاشقونه نمی خوام
 دل رسوا و دیوونه نمی خوام
یا تو ، یا هیچکس دیگه به خدا
 خدا هم خودش می دونه ،‌نمی خوام
 خرداد و اردی بهشت و نمی خوام
 بی تو من این سرنوشتو نمی خوام
 یکی پرسید اگه آخرش نشه
 حتی این خیال زشتو نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوا رو نمی خوام
 بی تو چیزی از این عالم نمی خوام
 تو فرشته ای من آدم نمی خوام
 می دونی خیلی زیادی واسه من
 همیشه عادتمه ،‌کم نمی خوام
 من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
 نفسم تویی هوا رو نمی خوام
 من و باش شعر و نوشتم واسه کی
 تویی که گفتی شما رو نمی خوام

آخه میدونید اگه یکی یکدونه نباشه منم نیستم


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:40 صبح جمعه 85/9/24

هیچ کسی زیبا نمی شه

 انقدر دوست دارم که تو کتاب جا نمی شه
 پی چاره ام با حرفای الفبا نمی شه
 من که هیچ ، ساعتمم دیوونته دروغ که نیست
 تو از اون روزی که رفتی خوابیده ، پا نمی شه
 هی می گم کاشکه یه روز معجزه شه با همدیگه
 دو سه ساعتی بریم کنار دریا ، نمی شه
 آسمون دلش گرفته ، مث اخمای تو ا...ـ
یه گره افتاده رو پیشونیشو ، وا نمیشه
 نامتم با هام لجه ، می خوام بذارمش کنار
 انقدر بد باهام ، هر چی کنم تا نمی شه
 مگه کم ناز چشاتو کشیدم دسته گلم ؟
 که دیگه یه ذره خندتم مال ما نمیشه
 سرخیا مال تو ، هر چی زرده بفرس واسه من
 ماهی مثل تو که پنهون لای ابرا نمی شه
 دیدی خواستن میون من و تو رو ابری کنن ؟
تو نفگتی بهشون برید ،‌چه حرفا ، نمی شه ؟
 مگه از من چی شنیدی که یهو دلت شکست
 دل عاشق بیشتر از یک دفه رسوا نمی شه
 چه شبایی که نشستم تا سحر به این امید
 که به هر کسی به جز من بگی نه ، یا نمی شه
 روزی که خواستی بیای پیشم مث دیوونه ها
 از همه می پرسیدم پس چرا فردا نمی شه
 اینه رسمش ؟ تا یه چیز شنیدی باورت بشه ؟
این جوری که قصه مون عبرت دنیا نمی شه
 یعنی حق با شعر یه شاعر اون روزاش که گفت ؟
 برو مجنون واسه تو هیچ کسی لیلا نمی شه
 خوابتو دیدم و پرسیدم ازت کجا بودی ؟
 گفتی طولانیه قصه ، توی رؤیا نمی شه
 یادته ؟ تماس گرفتم که ببینم چی شده ؟
 گفتی بعدا ، جایی ام ،‌ صحبتش اینجا نمی شه
 دفترم عادتشه ، فقط تو روش خط بکشی
 خودتم خوب می دونی بدون امضا نمی شه
تو رو باید تو تمام کتابا ، نه کمته
 حرف تو خلاصه نیس ، پس توی انشا نمی شه
 چشاتو نمی شه گفت چه رنگیه بس که گلی
 هیچ چشی ، چش نزنم ، انقد زیبا نمی شه
 راستی تو منو یادت رفته ،‌آره ؟
 من همونم که بدون تو شباش به غیر یلدا نمی شه
 با خودت قرار گذاشتی دیگه اسممو نگی
 جمله هات تموم می شه ، با نمی خوام ، با نمی شه
 باشه هر چی تو بگی قبول ،‌ فقط اینو بدون
 حکم قتلمم بدی ،‌هیچی کسی زیبا نمی شه
یکی یکدونه این شعر تقدیم به تو


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:33 صبح جمعه 85/9/24

تقدیم به یکی یکدونه ای که 3 دی تولدشه

حسرت داشتن تو

 مثل اون وقتا هنوز دلم برات لک می زنه
 حسرت داشتن تو ،‌پیر شده ، عینک می زنه
 صورتم سرخ شده بود ،‌اما حالا کبود شده
 جدایی یه عمر داره توی اون چک می زنه
 اونی که من نمی خواستمش ولی منو می خواست
 منو می بینه یه وقت ، دوباره چشمک می زنه
 یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر ؟
 هنوزم کامپیوتر داره برام تک می زنه
حالا که گذشت و رفتی و منم تموم شدم
 مث تو کی آدمو جای عروسک می زنه ؟
 دیشب از خواب پریدم خوب شد ، آخه دیدم یکی
داره به ماشین تو ، هی گل میخک می زنه
 تو که تنها نبودی ،‌یکی پیشت نشسته بود
 بگذریم این دل من همیشه با شک می زنه
 اونی که بهم می گفت دوست دارم دوسم نداشت
 دیده بودم واسه ی دختره سوتک می زنه
باورت می شه هنوز عاشقتم اون روز خوب
 دل هنوز واست « تولدت مبارک » می زنه
 تو زیاد دوسم نداشتی ، خوب مقصر نبودی
 کی میاد امضا زیر قول یه کودک می زنه ؟
 نه که بچه ها بدن ،‌ پک و زلاله قلبشون
 ولی نبض عقلشون یه قدری کوچک می زنه
 فکر نکن فقط تویی رسمه یه وقتا حوصله
 میره آسمون ، خودش رو جای لک لک می زنه
 دختر همسایه مون ، نمی دونه دوس نداری
 داره دور قاب عکست گل و پولک می زنه
نه که فکر کنی به تو نظر داره ، می کشمش
 مثلا داره رو زخمام گل پیچک می زنه
 کارش این نیس ، طفلکی شب تا سپیده می شینه
 گل و بوته و شکوفه روی قلک می زنه
 راستی من چرا تو نامم اینا رو به تو می گم
 نمی گم گوشای رؤیام دیگه سمعک می زنه
 جز واسه نوار تو که توش صدای نازته
 به نفس هام طعم عطر سیب قندک می زنه
 نامه مو جواب نده ،‌دوسم نداشته باش ولی
 نذا اصلا نزنه قلبی که اندک می زنه
 پیش هیچ کسی نرو ، حلقه دس کسی نکن
 چون گناهه ، من هنوز دلم برات لک می زنه

یکی یکدونه یادت نره مواظب خودت باشی

منتظر نطرات زیبایتان هستم

مهتاب(مهولی)


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:4 صبح جمعه 85/9/17

دیشب در التهاب زخمها...

دیشب در عطش سخت فاصله ها...

به درگاه او رفتم...

در باز شد و ندا رسید گوشم با توست...

فریادی زدم...گوشت با من است؟؟؟پس کجاست جواب؟؟؟

کجاست پایان این انتظار طاقت فرسا...؟

در کدامین شب؟؟

در کدامین شب ناقوس شادی از کلیسای ستاره ها شنیده خواهد شد؟؟

در کدامین شب این عشق خواهد رفت از یاد من؟

در کدامین شب جواب کارهایش را خواهد گرفت؟

کدامین شب غصه ها تمام خواهد شد؟

کدامین شب باران خواهد آمد و من زیر باران بارانی نخواهم شد؟

کدامین شب مال من است؟

کدامین شب ؟

کدامین شب جایی برای کینه ها ندارد؟

پایان جنون من در کدامین شب نهفته؟

کی این قصه که سر دراز دارد به پایان خواهد رسید؟

می دانم ! می دانم او باز نخواهد گشت...

اما چه کنم ؟؟

چه کنم؟با آن همه زخم؟؟بازهم پاره ای قلب امید در دلم می تپد...

چه کنم؟

کدامین شب اولین شب آرامش من است؟؟

کدام؟کی؟کجا؟...

ندا داد:

و لا تخافی..ولا تحزنی..انا رادوه الیک..

فرددناه الی امه کی تقر عینها و لا تحزن و لتعلم ان وعد الله حق ولکن اکثرهم لا

یعلمون...

این را گفت و رفت و تنهایم گذاشت با انبوهی از قطره های اشک...

و نا امیدی و ترس...

و زخم بی مرهم...

اما !الهی و ربی من لی غیرک؟؟

من باز هم منتظر می مانم شید در شبی ...

شبی پر ستاره که ماه کامل است و عبور نسیم از پنجره ها مجوز نمی خواهد...

او جوابم را بدهد...مرا به آرامش ابدی برساند و عشقم را در آتش فراموشی

بسوزاند...

شاید در این خواب شیرین اما محال من در کنار عشقم جای گرفتم...

آن همه تنفر می رفت لبخند می ماند...

من بودم و تو و خدا و روزها برای شکرش که ما را به هم رساند...

آیا می شود؟


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

ساعت 7:41 صبح جمعه 85/9/17

تقدیم به تو زندگی ام

باشه دیگه از رسیدن یا نرسیدن  نمی نویسم  هر گا دلم هوایش را کرد نقطه چین می گذارم یکی برای رسیدن ودو تا برای نرسیدن . این بار دلم خواست که بی بهانه بنویسم میدونی هیچ وقت حرفی نبوده جز چشمای روشنت کاشکی هوای منا داشت  .

گاهی دلم میخواد بدونی که حال من چگونه است ولی بدون من حال تو را همیشه می دونم  اغلب دلم برایت تنگ میشود و هر لحظه یک بار تنفست میکنم

جای تعجب نیست یک دیوانه داره با تو حرف میزنه

خودت قضاوت کن که اول دیوانه نبود تو دیوانه اش کردی  راستی دلم کجاست هنوز هستش آره با تو ام با خود تو با حسام

چقدر بگم که منت چشمان زیبایت را تا آخر عمر میکشم  پیش کی بگم که دوست دارم  روی کدامین دیوار بنویسم که خرابش نکنی

مهم نیست میل خودته من که نمیتونم به اجبار به تو بگم که دوستم داشته باش من عجیب می ترسم که کسی را که فراموشش نکردم روزی فراموشم کنه

تو میدونی مرگ یعنی چه ؟ نه دی ترینم نمیدونی مرگ یعنی بدانی کسی برات میمیرد یا لا اقل به عشق تو نفس می کشه و بعد زندگی را دوست نداره چه برسه بی تو زندگی کردن را و بعذد آن را هم از او بگیری 

با من چه می کنی زیبا ؟

معجزه بهشت تنفست می کنم تا دم مرگ !  پروانه اولت منم مهم نیست اگه دومی. سومی. و هزارمی را  به رخ بالهای سوخته که هیچ خاکستر شده ام بکشی .

ببین زیبا صدایت میکنم حالا همین حالا قسم میخورم که نامم را کنار نام تو تا انتهای کهکشان راه شیری خواهم  برد میدونی خیلی دوست دارم ولی نگفتم

نه فرشته به قول بعضی ها نگفتن دلیل بر نبودن نیست .

تمام دی را برایت جشن  میگیرم

یادت نره تموم آسمان من خلاصه در دو چشم توست مواظبشان باش

ولی این رسمش نبود رعنا  شاهزاده مرمری ترین قصر بلوری آرزو می کنم که حتی سایه اسم بی وفایت  از سر واژه های وفادار من کم نشود

پیدایم کن که من به دنبال کسی که پیدای دیگران است نمیروم من گمشده ی تو ام بیا هر وقت که دلت هوای پیدا شدنم را کرد دنبالم نگرد . من برای تو پیدا شده بودم و حالا هم تا هر وقت که بخواهی  برای تو پیدا خواهم ماند  همین .

کسی که بیشتر از تموم دوست دارم های دنیا دوست داره .

                 M

  

   


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

   1   2   3      >
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
4
:: بازدید دیروز ::
14
:: کل بازدیدها ::
63267

:: درباره من ::

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...

مهتاب
عاشق دلشکسته تنها به دنبال آزادی مسافر جاده تنهایی میگن شیطونم ولی فکر نمیکنم

:: لینک به وبلاگ ::

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...

:: آرشیو ::

آموزش
تست
بخند کلیک کن ضرر نمیکنی
چرا زنان گریه میکنن ؟
خودکشی
بیا تو
یه سایت جیگر
عجز
وقتی که....
پاییز
زنانه ای از عشق
پیامبر
یه راهنمایی
دوستت دارم...
یه عشق
فریاد دلم...
تو را من دوست می دارم...
پاییز 1385

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::